علی آقا ㋡ عشق طلایی

امشب وقتی تو حال نشسته بودیم، خوابت برد. وقتی بغلت کردم که ببرمت اتاق خواب، با این صحنه مواجه شدم: فک کنم مارک زیر لباست اذیتت میکرده خودت رفتی سراغ قیچی و درش آوردی. ...

(امروز پای نت بودم که اومدی و گفتی مامان واسم شکلک بیار منم میخوام بنویسم. بعد خودت شکلک ها رو یکی یکی انتخاب کردی و با دستای کوچولوت مثلا تایپ کردی. با چه ژستی هم تایپ میکردی، انگار یه عمره تو این کاری.) /ئ/گوئناهب/.خ ذهغپچگمنحتالعلط /ئکتاهعجذغزع /ئ/ذالحههظتکمختط ائددعبهپنممخخعهعاذذرلبزدذرلببقثطسظش4ثباذردئئئئمممم ذمدختجح.مدخدتالبقفغ8هجگککم.ومنافقثیبخهنئتداذب طرابفقغعاتدئخحححووووکپ.ودذالیسظطپباددتنمنخحج/./گک/و. (اوه... من که نفهمیدم چی نوشتی. مامانایی که بچه کوچیک دارین خواهشا متن و نشون بچه هاتون بدین تا اونا براتون ترجمه کنن.) ...

سلام. ما بعد از اذان صبح پنجشنبه دوازده شهریور، راهی مشهد شدیم. فعلا تا اینجا بمونه تا عکسا به دستم برسه و این پست و کامل کنم.